شما یک جزیره نیستید: چگونه انقلاب «رابطه‌ای» استیون میچل، تعریف ما از «خودمان» را بازنویسی کرد؟

روان‌تحلیل رابطه‌ای استیون میچل، این ایده انقلابی را مطرح کرد که هویت ما نه در انزوای درونی، بلکه در «ماتریکس رابطه‌ای» و شبکه‌ای از تعاملاتمان شکل می‌گیرد. این نگاه به ما کمک می‌کند تا الگوهای تکرارشونده در زندگی‌مان را بفهمیم و تغییر دهیم.

مفهوم روان‌تحلیل رابطه‌ای؛ تصویری که نشان می‌دهد یک فرد جزیره‌ای تنها نیست بلکه بخشی از شبکه‌ای از ارتباطات انسانی است.
“ مشکلات روان‌شناختی ما اغلب نه نقص‌های فردی، بلکه گره‌هایی در شبکه روابط ما هستند. “

«هیچ انسانی یک جزیره نیست، کامل در خود.» این جمله مشهور از جان دان، شاعر قرن هفدهم، شاید بهترین خلاصه برای یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های روان‌شناسی مدرن باشد. برای دهه‌ها، روان‌شناسی غرب تحت تأثیر این ایده بود که ذهن انسان یک دنیای ایزوله و درونی است؛ میدانی برای نبرد سائق‌ها و دفاع‌ها. اما استیون میچل، روان‌تحلیل‌گر برجسته، این تصویر را به چالش کشید و به ما نشان داد که ما بیش از آنکه محصول دنیای درون خود باشیم، فرزندان روابطمان هستیم. رویکرد او، روان‌تحلیل رابطه‌ای (Relational Psychoanalysis)۱، تعریف ما از «خودمان» را برای همیشه تغییر داد.

استیون میچل و گذار از ذهن منزوی

استیون میچل (۱۹۴۶-۲۰۰۰) یکی از بنیان‌گذاران اصلی مکتب روان‌تحلیل رابطه‌ای بود. او با ترکیب ایده‌های نظریه‌پردازان بین‌فردی، روابط ابژه و روان‌شناسی خود، مدلی جدید ارائه داد که در آن، رابطه جایگزین سائق به عنوان نیروی محرک اصلی روان انسان شد. در دیدگاه کلاسیک فرویدی، ذهن به عنوان یک سیستم بسته در نظر گرفته می‌شد که با تعارضات درونی خود دست و پنجه نرم می‌کند (روان‌شناسی تک-نفره).

میچل استدلال کرد که این تصویر ناقص است. او معتقد بود که ذهن انسان اساساً اجتماعی و تعاملی است. ما برای بقا، رشد و معنا به دیگران نیاز داریم و عمیق‌ترین ترس‌ها و آرزوهای ما در بستر روابط شکل می‌گیرند. این تغییر پارادایم، روان‌شناسی را از مطالعه «ذهن در انزوا» به مطالعه «ذهن در رابطه» سوق داد.

ماتریکس رابطه‌ای: ما از دل روابط متولد می‌شویم

مفهوم کلیدی در نظریه میچل، ماتریکس رابطه‌ای (Relational Matrix)۲ است. این ماتریکس، شبکه‌ای پیچیده از روابط واقعی و خیالی، تجربیات گذشته و انتظارات آینده است که «خود» ما از درون آن پدیدار می‌شود. به عبارت دیگر، «خود» یک موجودیت از پیش تعیین‌شده نیست که بعداً وارد رابطه شود؛ بلکه خود، محصول و برآیند همین شبکه روابط است. همان‌طور که هاینتس کوهوت نشان داد، ما برای شکل‌گیری یک خودِ منسجم به پاسخ‌های همدلانه دیگران نیاز داریم.

این ماتریکس شامل همه چیز است: رابطه ما با والدینمان، اولین دوستی‌ها، تجربیات عاشقانه، شخصیت‌های داستانی که با آن‌ها همذات‌پنداری کرده‌ایم و حتی فرهنگ و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم. تمام این‌ها الگوهایی را در ذهن ما شکل می‌دهند که نحوه درک ما از خودمان، دیگران و جهان را تعیین می‌کنند. زیربنای عصبی این فرآیند را می‌توان در کارهای آلن شور در مورد تأثیر تعاملات اولیه بر سیم‌کشی مغز هیجانی مشاهده کرد.

تصویری انتزاعی از شبکه‌ای درهم‌تنیده از خطوط و گره‌ها که افراد مختلف را به هم متصل می‌کند، نماد ماتریکس رابطه‌ای.
«خود» ما در انزوا وجود ندارد، بلکه از دل شبکه‌ای پیچیده از روابط بیرون می‌آید.

انقلاب در اتاق درمان: روان‌شناسی دو-نفره

این تغییر نگاه، پیامدهای عمیقی برای روان‌درمانی داشت. در مدل کلاسیک، درمانگر یک «پرده سفید» و خنثی بود که مراجع فرافکنی‌های خود را روی او می‌انداخت. اما در رویکرد رابطه‌ای، درمان یک روان‌شناسی دو-نفره (Two-Person Psychology)۳ است. درمانگر دیگر یک مشاهده‌گر بی‌طرف نیست، بلکه یک مشارکت‌کننده فعال در یک رابطه جدید و واقعی است.

تمرکز درمان از آنچه «درون» مراجع می‌گذرد، به آنچه «بین» مراجع و درمانگر اتفاق می‌افتد، منتقل می‌شود. اتاق درمان به آزمایشگاهی تبدیل می‌شود که در آن الگوهای رابطه‌ای قدیمی مراجع در لحظه حال و در رابطه با درمانگر، بازآفرینی و آشکار می‌شوند. این فضای بین‌فردی، جایی است که امکان درک و تغییر این الگوها فراهم می‌شود. این همان فضایی است که در آن «ذهنی‌سازی» (از نگاه فوناگی) و «به‌رسمیت‌شناختن متقابل» (از نگاه جسیکا بنجامین) می‌تواند اتفاق بیفتد.

دو صندلی روبروی هم در یک اتاق آرام، که یکی از آن‌ها کمی به سمت دیگری متمایل است، نماد رابطه درمانی فعال و دوطرفه.
در روان‌تحلیل رابطه‌ای، درمانگر یک مشارکت‌کننده فعال است و تمرکز بر آن چیزی است که «بین» دو نفر رخ می‌دهد.

الگوهای تکرارشونده: چگونه گذشته رابطه‌ای ما حال را می‌سازد؟

یکی از ملموس‌ترین جنبه‌های نظریه رابطه‌ای، تمرکز آن بر الگوهای تکرارشونده است. چرا برخی افراد همیشه جذب شرکای عاطفی بی‌تفاوت می‌شوند؟ چرا بعضی‌ها در هر محیط کاری، در نهایت با رئیس خود دچار مشکل می‌شوند؟ از دیدگاه رابطه‌ای، این‌ها تصادف یا بدشانسی نیستند، بلکه بازآفرینی الگوهایی هستند که در ماتریکس رابطه‌ای اولیه ما شکل گرفته‌اند.

ما به طور ناخودآگاه تلاش می‌کنیم تا روابط آشنای قدیمی را در موقعیت‌های جدید بازسازی کنیم، حتی اگر آن روابط دردناک بوده باشند. خبر خوب این است که با آگاهی از این الگوها، می‌توانیم از تکرار آن‌ها دست برداریم. درمان رابطه‌ای به ما کمک می‌کند تا این الگوها را شناسایی کنیم، بفهمیم از کجا آمده‌اند و در یک رابطه درمانی امن، راه‌های جدیدی برای ارتباط برقرار کردن را تجربه کنیم.

جمع‌بندی: شما یک جزیره نیستید، یک گفتگو هستید

انقلاب رابطه‌ای استیون میچل به ما یادآوری کرد که هویت ما یک ماهیت ثابت و منزوی نیست، بلکه یک فرآیند سیال و همواره در حال شدن است که در گفتگو با دیگران شکل می‌گیرد. مشکلات روان‌شناختی ما اغلب نه نقص‌های فردی، بلکه گره‌هایی در شبکه روابط ما هستند. ما محصول داستان‌هایی هستیم که با دیگران و درباره دیگران ساخته‌ایم.

این نگاه، پیامی عمیقاً امیدوارکننده دارد: اگر ما در رابطه شکل گرفته‌ایم، پس در رابطه هم می‌توانیم تغییر کنیم. با بازآرایی آگاهانه روابطمان و ایجاد ارتباطات جدید و سالم‌تر، می‌توانیم خودمان را نیز از نو بسازیم. شما یک جزیره نیستید؛ شما بخشی از یک قاره پهناور انسانی هستید و سرنوشت شما در کیفیت ارتباطتان با دیگران رقم می‌خورد.

مطالب مرتبط

برای درک عمیق‌تر روان‌تحلیل معاصر و ارتباط آن با روابط و هیجانات، مطالعه مقالات زیر را به شما پیشنهاد می‌کنیم:

دعوت به تعامل

آیا تا به حال متوجه الگوهای تکرارشونده در روابط خود شده‌اید؟ این ایده که هویت ما محصول روابطمان است، چه احساسی در شما ایجاد می‌کند؟ دیدگاه‌های خود را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.

سوالات متداول

روان‌تحلیل رابطه‌ای چیست؟

روان‌تحلیل رابطه‌ای یک مکتب فکری مدرن در روان‌شناسی است که معتقد است ذهن و شخصیت فرد در انزوای درونی شکل نمی‌گیرد، بلکه محصول شبکه‌ای از روابط واقعی و خیالی با دیگران است. این رویکرد بر الگوهای رابطه‌ای تکرارشونده به عنوان ریشه مشکلات روان‌شناختی تمرکز دارد.

«ماتریکس رابطه‌ای» به چه معناست؟

ماتریکس رابطه‌ای (Relational Matrix) اصطلاحی است که استیون میچل برای توصیف شبکه‌ای از روابط، تجربیات و انتظاراتی به کار برد که «خود» ما از دل آن بیرون می‌آید. ما همیشه در درون این ماتریکس زندگی می‌کنیم و هویت ما توسط آن شکل می‌گیرد.

تفاوت این رویکرد با روان‌تحلیل کلاسیک چیست؟

روان‌تحلیل کلاسیک (فرویدی) بر تعارض‌های درونی و سائق‌های فرد (روان‌شناسی تک-نفره) تمرکز دارد. در مقابل، روان‌تحلیل رابطه‌ای بر تعاملات بین فرد و دیگران و آنچه «بین» دو نفر اتفاق می‌افتد (روان‌شناسی دو-نفره) تأکید می‌کند و درمانگر را یک مشارکت‌کننده فعال در رابطه می‌داند.

پیام عملی این نظریه برای زندگی روزمره چیست؟

پیام اصلی این است که مشکلات ما صرفاً «نقص‌های درونی» نیستند، بلکه اغلب الگوهایی هستند که در روابطمان یاد گرفته‌ایم و تکرار می‌کنیم. با آگاهی از این الگوها، می‌توانیم به شکلی فعالانه‌تر روابط سالم‌تری بسازیم و خودمان را بازآفرینی کنیم.

واژه‌نامه

  1. روان‌تحلیل رابطه‌ای (Relational Psychoanalysis) — مکتبی در روان‌تحلیل‌گری که بر مرکزیت روابط بین‌فردی در شکل‌گیری ذهن و شخصیت تأکید دارد و مشکلات روانی را در الگوهای رابطه‌ای جستجو می‌کند.
  2. ماتریکس رابطه‌ای (Relational Matrix) — اصطلاح کلیدی استیون میچل برای توصیف شبکه پیچیده‌ای از روابط، تجربیات و معناها که فرد در آن شکل می‌گیرد و زندگی می‌کند.
  3. روان‌شناسی دو-نفره (Two-Person Psychology) — دیدگاهی در روان‌درمانی که بر تعامل و تأثیر متقابل بین دو فرد (مانند مراجع و درمانگر) تمرکز دارد، در مقابل روان‌شناسی تک-نفره که فقط به دنیای درونی یک فرد می‌پردازد.

منابع

  1. Mitchell, S. A., & Aron, L. (Eds.). (1999). Relational psychoanalysis: The emergence of a tradition. The Analytic Press.
  2. Mitchell, S. A. (1988). Relational concepts in psychoanalysis: An integration. Harvard University Press.
  3. The Stephen Mitchell Relational Study Center. (n.d.). About Us. [لینک]

این مطلب جایگزین تشخیص یا درمان حرفه‌ای نیست.

برای تصمیم‌های پزشکی با متخصص مشورت کنید.

درباره نویسنده
سایت تسکین روان

سایت تسکین روان

در تسکین روان گروهی از روان‌شناسان و مشاوران حرفه‌ای فعالیت می‌کنند که هدفشان افزایش آگاهی و ارائه راهکارهای کاربردی در حوزه سلامت روان است. ما هر روز تلاش می‌کنیم مسیر رسیدن به آرامش درونی را روشن‌تر کنیم.

0 نظر

    هنوز نظری ثبت نشده است. اولین نفر باشید!

ارسال نظر