نقشه راه روان‌شناسی: معرفی رویکردهای زیستی، رفتاری و شناختی

برای پیمایش در دنیای گسترده روان‌شناسی به یک نقشه راه نیاز داریم. این مقاله سه پارادایم و رویکرد اصلی را معرفی می‌کند: زیستی، رفتاری و شناختی که ستون‌های اصلی روان‌شناسی علمی معاصر هستند.

نقشه راه روانشناسی که سه مسیر اصلی زیستی، رفتاری و شناختی را برای درک ذهن انسان نشان می‌دهد.
“ قدرتمندترین درک از انسان زمانی حاصل می‌شود که سه دیدگاه زیستی، رفتاری و شناختی را با هم ترکیب کنیم. “

روان‌شناسی، علمی گسترده و چندوجهی است که تلاش می‌کند پیچیدگی‌های ذهن و رفتار انسان را درک کند. اما چگونه می‌توان این دنیای وسیع را پیمود؟ درست مانند یک کاوشگر که به نقشه نیاز دارد، دانشجویان، درمانگران و علاقه‌مندان به روان‌شناسی نیز برای جهت‌یابی در میان نظریه‌ها و دیدگاه‌های مختلف، به یک نقشه راه نیازمندند. این مقاله، اولین قدم در ترسیم این نقشه است و سه پارادایم۱ اصلی را معرفی می‌کند: رویکرد زیستی، رویکرد رفتاری و رویکرد شناختی. این سه دیدگاه، ستون‌های اصلی روان‌شناسی علمی معاصر را تشکیل می‌دهند و درک آن‌ها برای فهم عمیق‌تر انسان ضروری است.

چرا به یک نقشه راه نیاز داریم؟

تصور کنید می‌خواهید عملکرد یک کامپیوتر پیشرفته را توضیح دهید. می‌توانید از سطح سخت‌افزار شروع کنید و درباره مدارهای الکتریکی و پردازنده‌ها صحبت کنید. می‌توانید به سطح نرم‌افزار بروید و الگوریتم‌ها و سیستم‌عامل را تحلیل کنید. یا می‌توانید به خروجی‌های آن، یعنی آنچه روی صفحه نمایش داده می‌شود، توجه کنید. هیچ‌کدام از این توضیحات به‌تنهایی کامل نیستند، اما در کنار هم تصویری جامع ارائه می‌دهند. ذهن و رفتار انسان نیز به همین اندازه پیچیده است.

رویکردهای مختلف در روان‌شناسی، لنزهای متفاوتی برای تحلیل این پدیده پیچیده فراهم می‌کنند. رویکرد زیستی به سخت‌افزار (مغز و سیستم عصبی) می‌پردازد. رویکرد رفتاری بر خروجی‌های قابل مشاهده (رفتار) تمرکز دارد و رویکرد شناختی تلاش می‌کند نرم‌افزار (فرآیندهای ذهنی) را درک کند. این مقاله به شما کمک می‌کند تا جایگاه هر یک از این رویکردها را در نقشه بزرگ روان‌شناسی بشناسید.

رویکرد زیستی: نگاهی به سخت‌افزار مغز

رویکرد زیستی (Biological Approach) معتقد است که تمام افکار، احساسات و رفتارهای ما ریشه در فرآیندهای فیزیولوژیک دارند. این دیدگاه، مغز را مرکز فرماندهی می‌داند و به بررسی نقش ژنتیک، هورمون‌ها، انتقال‌دهنده‌های عصبی و ساختارهای مغزی در شکل‌گیری شخصیت و سلامت روان می‌پردازد. برای مثال، یک روان‌شناس زیستی ممکن است افسردگی را نتیجه عدم تعادل در سطح سروتونین در مغز بداند یا اضطراب را به فعالیت بیش از حد در ناحیه آمیگدال مرتبط کند.

ابزارهایی مانند fMRI و EEG به دانشمندان این امکان را داده‌اند که فعالیت مغز را در لحظه مشاهده کنند و ارتباط بین فرآیندهای ذهنی و الگوهای عصبی را بیابند. این حوزه که با نام نوروساینس شناختی۲ شناخته می‌شود، پلی قدرتمند بین ذهن و ماده ساخته است. در مقاله بعدی این سری، با پیشگامان این حوزه از «لوریا تا داماسیو» بیشتر آشنا خواهیم شد و خواهیم دید که چگونه مطالعات بیماران با آسیب مغزی، درک ما را از عملکرد ذهن متحول کرد.

تصویر اسکن مغزی fMRI که نواحی فعال مغز را با رنگ‌های روشن نشان می‌دهد.
رویکرد زیستی با استفاده از ابزارهای تصویربرداری عصبی، به مطالعه سخت‌افزار مغز می‌پردازد.

رویکرد رفتاری: جعبه سیاهِ رفتار

در اوایل قرن بیستم، گروهی از روان‌شناسان به رهبری جان واتسون، استدلال کردند که روان‌شناسی برای تبدیل شدن به یک علم واقعی، باید تنها بر پدیده‌های قابل مشاهده و قابل اندازه‌گیری تمرکز کند: یعنی رفتار. این دیدگاه که به رفتارگرایی (Behaviorism) مشهور شد، ذهن را یک «جعبه سیاه» می‌دانست که محتویات آن غیرقابل دسترس و نامربوط به تحلیل علمی است. از نظر رفتارگرایان، تمام رفتارها، از جمله پیچیده‌ترین آن‌ها، از طریق یادگیری از محیط شکل می‌گیرند.

مفاهیم کلیدی این رویکرد، شرطی‌سازی کلاسیک (مانند آزمایش‌های پاولف با سگ‌ها) و شرطی‌سازی عامل۳ (که توسط بی. اف. اسکینر توسعه یافت) هستند. بر اساس این دیدگاه، رفتارها از طریق تقویت (پاداش) و تنبیه آموخته می‌شوند. این اصول، پایه‌های روش‌های درمانی مؤثری مانند تحلیل رفتار کاربردی (ABA) را تشکیل داده‌اند. در مقاله سوم این مجموعه، «داستان رفتارگرایی» را از آغاز تا کاربردهای امروزی آن دنبال خواهیم کرد.

رویکرد شناختی: رمزگشایی از نرم‌افزار ذهن

با ظهور کامپیوترها در اواسط قرن بیستم، روان‌شناسان استعاره جدیدی برای درک ذهن پیدا کردند: پردازش اطلاعات. «انقلاب شناختی» واکنشی به محدودیت‌های رفتارگرایی بود و دوباره ذهن را به مرکز توجه روان‌شناسی بازگرداند. رویکرد شناختی (Cognitive Approach) به مطالعه فرآیندهای ذهنی مانند توجه، حافظه، ادراک، زبان و حل مسئله می‌پردازد.

روان‌شناسان شناختی، ذهن را مانند یک سیستم کامپیوتری می‌بینند که اطلاعات را از محیط دریافت (درونداد)، آن را پردازش و ذخیره می‌کند و در نهایت پاسخی را تولید (برونداد) می‌کند. مدل‌های حافظه مانند مدل اتکینسون-شیفرین، یا نظریه‌های مربوط به سوگیری‌های شناختی که توسط کانمن و تورسکی ارائه شد، نمونه‌هایی از دستاوردهای این رویکرد هستند. در مقاله چهارم، جزئیات «انقلاب شناختی» و تأثیر عمیق آن بر روان‌شناسی مدرن را بررسی خواهیم کرد.

یک نمودار مفهومی که مدل پردازش اطلاعات ذهن را با فلش‌هایی بین حافظه حسی، کوتاه مدت و بلند مدت نشان می‌دهد.
رویکرد شناختی، ذهن را به عنوان یک سیستم پردازش اطلاعات مدل‌سازی می‌کند.

ترکیب رویکردها: ساختن تصویری کامل

هر یک از این سه رویکرد، پنجره‌ای منحصربه‌فرد به روی ذهن و رفتار انسان باز می‌کنند، اما هیچ‌کدام به‌تنهایی کافی نیستند. یک ترس (فوبیا) را در نظر بگیرید. رویکرد زیستی ممکن است آن را به یک آمادگی ژنتیکی یا فعالیت بیش از حد آمیگدال مرتبط بداند. رویکرد رفتاری آن را نتیجه یک تجربه یادگیری شرطی (مثلاً گیر افتادن در آسانسور) تلقی می‌کند. رویکرد شناختی نیز بر افکار فاجعه‌بار و تفسیرهای غلطی که فرد از موقعیت دارد (مثلاً «حتماً خواهم مرد») تمرکز می‌کند.

یک درمانگر یا پژوهشگر مدرن می‌داند که این سه سطح تحلیل با هم در تعامل هستند. مغز ما تحت تأثیر تجربیات ما تغییر می‌کند (انعطاف‌پذیری عصبی)، افکار ما بر فیزیولوژی ما تأثیر می‌گذارند و رفتارهای ما می‌توانند الگوهای فکری ما را تغییر دهند. بنابراین، قدرتمندترین درک از انسان زمانی حاصل می‌شود که این سه دیدگاه را با هم ترکیب کنیم. در مقاله پایانی این سری، به تفصیل خواهیم دید که «چگونه زیست، رفتار و شناخت یکدیگر را تکمیل می‌کنند».

جمع‌بندی

پیمایش در دنیای روان‌شناسی بدون نقشه می‌تواند گیج‌کننده باشد. سه رویکرد اصلی زیستی، رفتاری و شناختی، نقاط کلیدی این نقشه را تشکیل می‌دهند. رویکرد زیستی به ما می‌گوید که ما موجوداتی بیولوژیک هستیم و سخت‌افزار مغز ما اهمیت دارد. رویکرد رفتاری یادآوری می‌کند که محیط و یادگیری، کنش‌های ما را شکل می‌دهند. و رویکرد شناختی به ما اجازه می‌دهد تا دنیای درونی افکار و باورها را کاوش کنیم. درک این سه دیدگاه و نحوه تعامل آن‌ها با یکدیگر، سنگ بنای درک عمیق‌تر از ماهیت انسان و اولین قدم برای تبدیل شدن به یک مصرف‌کننده یا تولیدکننده آگاه دانش روان‌شناسی است.

مطالب مرتبط

برای ادامه این سفر و عمیق‌تر شدن در هر یک از این رویکردها، مقالات بعدی این سری را مطالعه کنید:

دعوت به تعامل

• کدام یک از این سه رویکرد برای شما جذاب‌تر است و چرا؟ تجربه یا دیدگاه خود را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.

• اگر این نقشه راه برای شما مفید بود، آن را برای دوستان و دانشجویانی که به روان‌شناسی علاقه‌مند هستند، ارسال کنید.

سوالات متداول

رویکرد زیستی، رفتاری و شناختی چه تفاوتی با هم دارند؟

رویکرد زیستی بر پایه‌های مغزی و عصبی رفتار (سخت‌افزار) تمرکز دارد. رویکرد رفتاری به مطالعه کنش‌های قابل مشاهده و یادگیری از محیط (خروجی) می‌پردازد. رویکرد شناختی فرآیندهای ذهنی مانند تفکر و حافظه (نرم‌افزار) را تحلیل می‌کند.

آیا این سه رویکرد با یکدیگر در تضاد هستند؟

خیر، این رویکردها متضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند. آن‌ها مانند لنزهای مختلفی هستند که هر کدام بخشی از تصویر پیچیده انسان را روشن می‌کنند. روان‌شناسی مدرن اغلب از ترکیبی از این سه دیدگاه برای درک کامل پدیده‌ها استفاده می‌کند.

کدام رویکرد برای روان‌درمانی بهتر است؟

هیچ رویکردی به‌تنهایی «بهترین» نیست. انتخاب رویکرد درمانی به مشکل فرد، اهداف درمانی و شخصیت مراجع بستگی دارد. برای مثال، درمان شناختی-رفتاری (CBT) ترکیبی موفق از دو رویکرد شناختی و رفتاری است و درمان‌های مبتنی بر نوروفیدبک ریشه در رویکرد زیستی دارند.

واژه‌نامه

  1. پارادایم (Paradigm): در فلسفه علم، به مجموعه‌ای از مفاهیم، نظریه‌ها، روش‌ها و مفروضات اساسی گفته می‌شود که یک چهارچوب فکری برای یک رشته علمی در یک دوره زمانی خاص ایجاد می‌کند.
  2. نوروساینس شناختی (Cognitive Neuroscience): یک حوزه میان‌رشته‌ای که به مطالعه علمی پایه‌های بیولوژیک شناخت می‌پردازد و به دنبال کشف ارتباط بین فعالیت‌های مغزی و فرآیندهای ذهنی مانند تفکر، حافظه و توجه است.
  3. شرطی‌سازی عامل (Operant Conditioning): نوعی یادگیری که در آن، احتمال تکرار یک رفتار بر اساس پیامدهای آن (تقویت یا تنبیه) تغییر می‌کند. این مفهوم توسط بی. اف. اسکینر توسعه یافت.

منابع

  1. American Psychological Association. (2020). APA Dictionary of Psychology. [لینک]
  2. McLeod, S. (2018). Perspectives in Psychology. Simply Psychology. [لینک]
  3. Gazzaniga, M. S., Ivry, R. B., & Mangun, G. R. (2014). Cognitive neuroscience: The biology of the mind (4th ed.). W. W. Norton & Company.

این مطلب جایگزین تشخیص یا درمان حرفه‌ای نیست.

برای تصمیم‌های پزشکی با متخصص مشورت کنید.

درباره نویسنده
سایت تسکین روان

سایت تسکین روان

در تسکین روان گروهی از روان‌شناسان و مشاوران حرفه‌ای فعالیت می‌کنند که هدفشان افزایش آگاهی و ارائه راهکارهای کاربردی در حوزه سلامت روان است. ما هر روز تلاش می‌کنیم مسیر رسیدن به آرامش درونی را روشن‌تر کنیم.

0 نظر

    هنوز نظری ثبت نشده است. اولین نفر باشید!

ارسال نظر