تا به حال فکر کردهاید چرا گاهی با وجود مصرف دارو، درد مزمن شما بهتر نمیشود؟ یا چرا افسردگی فقط با یک قرص درمان نمیشود؟ دههها پیش، پزشکی و روانشناسی پاسخی سادهانگارانه به این سوالات داشتند: مشکل در بدن است. اما یک پزشک و روانپزشک به نام جورج انگل۱، با ارائه یک مدل انقلابی، این نگاه را برای همیشه تغییر داد. او به ما نشان داد که انسان موجودی پیچیدهتر از یک ماشین بیولوژیک است و برای فهم سلامت و بیماری، باید به تمام ابعاد وجودی او نگاه کنیم.
پزشکی در دوراهی: چرا مدل زیستپزشکی کافی نبود؟
برای قرنها، پزشکی تحت سلطه مدل زیستپزشکی۲ قرار داشت. این مدل، بدن انسان را مانند یک ماشین پیچیده میدید که بیماری، حاصل نقص در یکی از قطعات آن (مثلاً یک عضو یا یک فرآیند شیمیایی) است. وظیفه پزشک نیز پیدا کردن آن قطعه خراب و تعمیر یا جایگزینی آن بود. این نگاه دستاوردهای بزرگی مانند آنتیبیوتیکها و واکسنها را به ارمغان آورد، اما در مواجهه با بیماریهای مزمن و مشکلات سلامت روان، بهشدت محدود بود.
این مدل نمیتوانست توضیح دهد چرا استرس کاری میتواند باعث تشدید میگرن شود، یا چرا حمایت عاطفی خانواده در بهبود یک بیمار پس از جراحی قلب مؤثر است. جورج انگل در دهه ۱۹۷۰ میلادی، با مشاهده این خلاءها، استدلال کرد که نادیده گرفتن ابعاد روانی و اجتماعی انسان، درکی ناقص و ناکارآمد از سلامت و بیماری به ما میدهد. او به دنبال یک نگاه کلنگر۳ بود که انسان را در تمامیت وجودیاش ببیند.
معرفی مدل زیستی–روانی–اجتماعی: سه ستون اصلی سلامت
مدل پیشنهادی انگل که به مدل زیستی–روانی–اجتماعی۴ مشهور شد، بر این ایده استوار است که سلامت و بیماری نتیجه تعامل پویا و مداوم بین سه بعد اصلی هستند. این سه بعد از هم جدا نیستند و هر یک بر دیگری تأثیر میگذارد.
بعد زیستی: بدن، ژنها و مغز ما
این بخش شامل تمام عوامل فیزیکی است که بر سلامت ما تأثیر میگذارند: از استعداد ژنتیکی برای یک بیماری گرفته تا عملکرد هورمونها، ساختار مغز، عفونتها و آسیبهای جسمی. این همان بعدی است که مدل زیستپزشکی به درستی بر آن تمرکز داشت. برای مثال، در افسردگی، عوامل زیستی مانند عدم تعادل انتقالدهندههای عصبی در مغز میتوانند نقش داشته باشند.
بعد روانی: دنیای افکار، هیجانات و باورها
این بعد به دنیای درونی ما میپردازد: افکار، باورها، هیجانات، خاطرات، شخصیت و سبکهای مقابله با استرس. برای مثال، فردی که دچار درد مزمن است، ممکن است باور داشته باشد که "زندگی من تمام شده است". این فکر میتواند منجر به احساس ناامیدی و انزوا شود و خود این احساسات منفی، تجربه درد را شدیدتر کنند. همانطور که در مقاله بعدی این سری خواهیم دید، رویکردی مانند درمان شناختی آرون بک، دقیقاً بر همین بعد تمرکز دارد تا الگوهای فکری ناکارآمد را شناسایی و اصلاح کند.
بعد اجتماعی: نقش خانواده، فرهنگ و روابط
هیچ انسانی در خلاء زندگی نمیکند. این بعد به تأثیر محیط اطراف ما بر سلامت اشاره دارد: کیفیت روابط خانوادگی، حمایت دوستان، وضعیت اقتصادی، فرهنگ، شغل و دسترسی به خدمات بهداشتی. یک فرد بیکار که از حمایت اجتماعی کمی برخوردار است، در مواجهه با یک بیماری جسمی بسیار آسیبپذیرتر از فردی است که شبکه حمایتی قوی و امنیت مالی دارد. درک پویاییهای خانواده و سیستمهای ارتباطی، که در مقاله پنجم این سری به آن میپردازیم، برای فهم این بعد ضروری است.
این مدل در عمل چگونه کار میکند؟
بیایید یک مثال را بررسی کنیم: دو نفر به دلیل کمردرد شدید به پزشک مراجعه میکنند. بررسیهای پزشکی نشان میدهد هر دو دچار فتق دیسک کمر با شدت یکسان هستند.
- بیمار اول، شغلی با استرس بالا دارد، اخیراً همسرش را از دست داده و باور دارد که این درد هرگز خوب نخواهد شد. او در خانه تنها زندگی میکند و دوستان کمی دارد. درد او نه تنها بهبود نمییابد، بلکه روزبهروز شدیدتر شده و به افسردگی منجر میشود.
- بیمار دوم، از حمایت عاطفی همسر و فرزندانش برخوردار است، شغل باثباتی دارد و به توصیههای فیزیوتراپی عمل میکند. او باور دارد که با مراقبت میتواند بهبود یابد. با وجود وضعیت جسمی مشابه، او به تدریج بهبود یافته و به زندگی عادی بازمیگردد.
مدل زیستپزشکی نمیتواند این تفاوت را توضیح دهد، اما مدل زیستی–روانی–اجتماعی به وضوح نشان میدهد که عوامل روانی (باورها، استرس) و اجتماعی (حمایت خانواده، شغل) نقشی به اندازه عامل زیستی (فتق دیسک) در نتیجه نهایی دارند. اینجاست که اهمیت شنیده شدن و درک کامل داستان بیمار، همانطور که کارل راجرز بر آن تأکید داشت، خود را نشان میدهد. درمان مؤثر باید هر سه بعد را هدف قرار دهد: دارو برای کنترل درد (زیستی)، رواندرمانی برای مدیریت استرس و تغییر باورهای منفی (روانی) و تقویت شبکه حمایتی (اجتماعی).
جمعبندی
مدل زیستی–روانی–اجتماعی جورج انگل یک چارچوب فکری ساده اما عمیق است که به ما یادآوری میکند سلامت و بیماری پدیدههایی چندبعدی هستند. این مدل از ما میخواهد که از نگاه تقلیلگرایانه به انسان به عنوان یک ماشین بیولوژیک فراتر رویم و او را به عنوان موجودی با ذهن، هیجان، و روابط منحصربهفرد بپذیریم. پذیرش این مدل، اولین قدم برای حرکت به سوی یک رویکرد درمانی انسانیتر، کاملتر و مؤثرتر است؛ رویکردی که نه تنها به بیماری، بلکه به کل انسان توجه میکند.
دعوت به مشاوره و خودشناسی: وقتی احساس میکنید مشکل شما چندبعدی است
اگر احساس میکنید مشکلاتی مانند درد مزمن، اضطراب یا خستگی شما تنها یک دلیل جسمی ندارند و با استرس، روابط یا شرایط زندگیتان گره خوردهاند، تنها نیستید. صحبت با یک متخصص میتواند به شما کمک کند تا تمام ابعاد مشکل خود را ببینید و یک نقشه راه یکپارچه برای بهبود پیدا کنید.
تماس با تسکین روان برای رزرو وقت مشاورهبا تماس با کلینیک تسکین روان، میتوانید برای یک ارزیابی اولیه و دریافت راهنمایی درباره مسیر درمانی مناسب خود اقدام کنید.
دعوت به تعامل: تجربه شما از نگاه کلنگر به سلامت چیست؟
آیا تا به حال تجربه کردهاید که حال روحی شما بر وضعیت جسمیتان تأثیر بگذارد یا برعکس؟ خوشحال میشویم دیدگاهها و تجربیات خود را در مورد این نگاه چندبعدی به سلامت در بخش نظرات با ما و دیگر خوانندگان به اشتراک بگذارید. به اشتراک گذاشتن این مقاله با دیگران میتواند به گسترش این دیدگاه کمک کند.
سوالات متداول
مدل زیستی–روانی–اجتماعی به زبان ساده چیست؟
این مدل یک رویکرد کلنگر است که میگوید سلامت و بیماری انسان تحت تأثیر سه عامل اصلی و درهمتنیده قرار دارد: عوامل زیستی (ژنتیک، بدن)، عوامل روانی (افکار، هیجانات، باورها) و عوامل اجتماعی (خانواده، فرهنگ، حمایت اجتماعی). این مدل در مقابل نگاه صرفاً پزشکی که فقط بر بدن تمرکز دارد، قرار میگیرد.
چرا مدل زیستپزشکی به تنهایی کافی نیست؟
مدل زیستپزشکی در توضیح بسیاری از بیماریها، بهویژه بیماریهای مزمن مانند درد، افسردگی یا اضطراب، ناتوان است. این مدل نمیتواند توضیح دهد چرا دو نفر با وضعیت جسمی یکسان، تجربیات متفاوتی از بیماری دارند. نقش استرس، روابط و باورهای فرد در این مدل نادیده گرفته میشود.
آیا این مدل به معنای نادیده گرفتن اهمیت پزشکی و دارو است؟
خیر، به هیچ وجه. مدل زیستی–روانی–اجتماعی اهمیت عوامل زیستی و درمانهای پزشکی را رد نمیکند، بلکه آن را کامل میکند. این مدل تأکید دارد که درمان مؤثر، درمانی است که در کنار توجه به بدن، به ذهن و محیط زندگی فرد نیز توجه کند و هر سه جنبه را در برنامه درمانی لحاظ نماید.
واژهنامه
- جورج انگل (George L. Engel): پزشک و روانپزشک آمریکایی (۱۹۱۳-۱۹۹۹) که به عنوان بنیانگذار اصلی مدل زیستی–روانی–اجتماعی شناخته میشود. او این مدل را در واکنش به محدودیتهای مدل زیستپزشکی رایج در زمان خود ارائه کرد.
- مدل زیستپزشکی (Biomedical Model): رویکردی سنتی در پزشکی که بیماری را صرفاً یک پدیده بیولوژیک و ناشی از اختلال در عملکرد بدن میداند و عوامل روانی و اجتماعی را در نظر نمیگیرد.
- کلنگر (Holistic): دیدگاهی که به یک پدیده (مانند انسان یا سلامت) به عنوان یک کل یکپارچه نگاه میکند و معتقد است که اجزای آن را نمیتوان به صورت جداگانه و بدون در نظر گرفتن ارتباطشان با یکدیگر درک کرد.
- مدل زیستی–روانی–اجتماعی (Biopsychosocial Model): یک چارچوب مفهومی که بیان میکند سلامت و بیماری نتیجه تعامل پیچیده بین عوامل بیولوژیک (زیستی)، روانشناختی (روانی) و اجتماعی-فرهنگی (اجتماعی) هستند.
منابع
- Borrell-Carrió, F., Suchman, A. L., & Epstein, R. M. (2004). The biopsychosocial model 25 years later: principles, practice, and scientific inquiry. Annals of family medicine, 2(6), 576–582.
- World Health Organization (WHO). (2002). Towards a common language for functioning, disability and health: ICF.
- Engel, G. L. (1977). The need for a new medical model: A challenge for biomedicine. Science, 196(4286), 129-136.
این مطلب جایگزین تشخیص یا درمان حرفهای نیست.
برای تصمیمهای پزشکی با متخصص مشورت کنید.